قبل از اينکه از مسافرت برگردی فقط ميخواستم در مورد يه تصادف
خيلی خيلی کوچيک بهت بگم که وقتی ميخواستم ماشين رو توی
پارکينگ بذارم اتفاق افتاد.
خوشبختانه من اصلاً صدمه نديدم، بنابراين اصلاً نگران حال من نباش
من خوبم ...
داشتم از فروشگاه برميگشتم خونه، خواستم ماشين رو توی پارکينگ
بذارم که اشتباهاً بجای اينکه پدال ترمز رو فشار بدم، پدال گاز رو فشار دادم.
اتفاق مهمی نيفتاد.
در پارکينگ يه کم خراب شد.
ماشين من هم آروم به ماشين تو برخورد کرد و ايستاد.
داخل پارکینگ هم یکم بهم ریخت که اصلا نگران نباش خودم مرتبشون میکنم.
من واقعاً متأسفم، ميدونم که تو با اون قلب مهربونت من رو ميبخشی.
نميدونی چقدر تو رو دوست دارم.
مشتاقانه منتظرم از سفر برگردی و تو رو در آغوشم بگيرم.
همسر دوست داشتنی تو .......
راستی، يه عکس از صحنه تصادف برات ميفرستم تا زياد نگران نباشی.
0 نظرات :: داستان کوتاه و جالب (زياد نگران نباش)
ارسال یک نظر
==> *** لطفا نام خود را در قسمت (نظر به عنوان : ) نام و آدرس اینترنتی وارد نمایید . *** <==