شعر مخصوص سربازی ( فقط به خاطر مجتبی)
5 شب در پادگان پاسبخش بودم
همه در خواب و من بیدار بودم
تفنگم را نهادم بر لب تنگ
نشستم گریه کردم با دل تنگ
الهیی خیر نبینی سرگروهبان
چرا امشب مرا کردی نگهبان
نوشتم نامه ای در برگ انگور
شدم بیچاره گشتم از وطن دور
نوشتم نامه ای در برگ چایی
کلاغ پر میروم مادر کجائی؟!
نوشتم نامه ای در برگ خرما
چطور طاقت بیارم بیست و یک ماه
لباس آشخوری رنگ زمینه
برادر غم مخور خدمت همینه
بسوزد آنکه خدمت را بنا کرد
تمام مادران را چشم براه کرد
ها ها ها خیلی با مزه بود خدایی اگه سربازی نبود شما پسرا قدر مادراتونو نمی دونستید
سولماز
۵ دی ۱۳۸۸ ساعت ۲۲:۱۸