BeNiFuN

آخرین مطالب ارسال شده

نگاهی دیگر به زندگی
آهنگ پرسپولیس خسته از زنده یاذ فرزین (درخواستی)
کیکهای عروسی میلیون دلاری شیخ های عرب
با اين ساختمان به درون بدن يك انسان سالم سفر كنيد
مکالمات تلفنی واقعی ضبط شده در مراکز خدمات مشاوره مایکروسافت (بسیار جالب و خنده دار)
عکس های فوق العاده !
طرح های مبتکرانه برای وسایل منزل
مشهورترین و سرشناس ترین ایرانیان در دنیا
دانلود فیلم های قدیمی ایرانی- قبل از انقلاب
فول آلبوم افسانه (درخواستی)

داستان کوتاه و جالب

1-

مرد براي اعتراف نزد كشيش رفت.

«پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهاني دوم من به يك يهودي پناه دادم»

«مسلماً تو گناه نكرده اي پسرم»

«اما من ازش خواستم براي ماندن در انباري من هفته اي بيست شيلينگ بپردازد»

«خوب البته اين يكي زياد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادي، بنابر اين بخشيده مي شوي»

«اوه پدر اين خيلي عاليه. خيالم راحت شد. حالا ميتونم يه سئوال ديگه هم بپرسم؟»

«چي مي خواي بپرسي پسرم؟»

«به نظر شما بايد بهش بگم كه جنگ تموم شده؟



2-

حكيمي بر سر راهي مي‌گذشت. ديد پسر بچه‌اي گربه خود را در جوي آب مي‌شويد.

گفت: گربه را نشور، مي‌ميرد!

بعد از ساعتي كه از همان راه بر مي‌گشت ديد كه بعله…!

گربه مرده و پسرك هم به عزاي او نشسته.

گفت: به تو نگفتم گربه را نشور، مي‌ميرد؟

پسرك گفت: برو بابا، از شستن كه نمرد ، موقع چلوندن مرد!



0 نظرات :: داستان کوتاه و جالب

ارسال یک نظر

==> *** لطفا نام خود را در قسمت (نظر به عنوان : ) نام و آدرس اینترنتی وارد نمایید . *** <==

سیستم ارسال نامه به مدیر و درخواست آهنگ و فول آلبوم

نام :
ایمیل :
متن پیام :

فرم عضویت

فرم عضویت
نام شما :
نام کاربری :
ایمیل :
کلمه عبور :
تکرار کلمه عبور :
Powered By :JustPersian